جدول جو
جدول جو

معنی باب النار - جستجوی لغت در جدول جو

باب النار
(بُ ن نا)
قریه ای است بمسافت کمی در مشرق شهر خفر. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُطْ طا)
آن در بزرگ که درونش طاق نهند چون در سلاطین و ملوک درباردار. (آنندراج). در بزرگ که طاق بر آن بندند چون در سلاطین. (مراصدالاطلاع). و رجوع به شرفنامۀ منیری شود:
نماند کس که ز انعام تو بروی زمین
نیافت بیت المال و نساخت باب الطاق.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. 36 هزارگزی باختر چکنه بالا. کوهستانی معتدل. سکنۀ آن 174 تن، شیعه آب آن از قنات و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از قراء کوارفارس و در نیم فرسخی مغربی کوار است. (از فارسنامۀناصری ص 262). دهی است از دهستان کواربخش سروستان شهرستان شیراز که در 110 هزارگزی جنوب باختر سروستان و یک هزارگزی شوسۀ شیراز به فیروزآباد در جلگه واقعاست. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 73 تن سکنه و آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و صیفی و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ بُنْ نا)
گیاهی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نا)
آتشکده. (دهار). آتشگاه گبران. (مهذب الاسماء). رجوع بدان کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(بُ ل خَ ضِ)
یکی از درهای مسجد بیت المقدس است. (عقد الفرید چ مصر 1259 ج 7 ص 299)
لغت نامه دهخدا
(بُسْ سَ قَ)
یکی از نه در بیت المقدس:... و دری دیگر است هم برین دیوار که آنرا باب السقر گویند... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 32)
لغت نامه دهخدا
(بُشْ شا)
محله ای بوده است در جانب غربی بغداد و فعلا قریۀ کوچکی است در خالص نزدیک رضافه. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع) (عیون الانباء ج 1 ص 222) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 194س 19). رجوع به باب شام شود
که آنرا بلبیس نیز نامند قصبه ایست در استان بنّا واقع در قاهره. (نخبه الدهر دمشقی چ لیپزیک ص 231 و 109)
لغت نامه دهخدا
(بُطْ طا)
محله ایست بزرگ ببغداد در جانب شرقی معروف به طاق اسماء. (معجم البلدان) (تجارب الامم چاپ عکسی لیدن ص 38، 551). رجوع به طاق شود: پس میان باروک و هرون که پسر خال مقتدر بود بباب الطاق بر سردو غلام جنگ شد... (تاریخ گزیده چ عکسی لیدن ص 340) (اخبار الراضی بالله و المتقی ﷲ چاپ 1935 میلادی ص 71، 97، 243، 280) (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 88 س 6)
موضعی بگرگان نزدیک شوش. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 90)
لغت نامه دهخدا
(بُنْ نَ)
موضعی در مدینه: مغیره که او را ’ادهی العرب’ گفتندی گفت: زنهار که با علی (ع) بیعت مکنید و دیگری را اختیار کنید که کفایت است رسالت در بنی هاشم، تا ایشان بسقیفه رفتندو بر ابوبکر ابوقحافه بیعت کردند و فاطمۀ زهرا روزبیعت به باب النجد آمد و گفت... (کتاب النقض ص 28)
لغت نامه دهخدا
(بُنْ نَ)
یکی از پنج دروازۀ شهر قاهره: صفت شهر قاهره، پنج دروازه دارد... باب النصر... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 63) (عیون الانباء ج 2 ص 171)
لغت نامه دهخدا
(بُنْ نَ)
دروازه و کویی به بغداد. (عیون الانباء ج 1 ص 154)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
و لشکرگاه هرثمه بر نهروان بود بر دوفرسنگی از دروازۀ بغداد و لشکر طاهر جائی بود که آن را باب انبار گویند سوی بصره بر یک فرسنگی از شهر. (ترجمه طبری نسخۀ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف ص 513)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ اَمْ)
دروازه ای است به بغداد. (اخبار الراضی بالله و المتقی. ص 120و 280)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ)
الباب والابواب. (آنندراج). دربند شروان است. رجوع به باب الابواب شود:
کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب ؟
خاقانی.
فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب را
چون در سه ظلمت آبرا انوار یزدان پرورد.
خاقانی.
بشروان گرکرم رنگی نمیداشت
به باب الباب هم بوئی ندارد.
خاقانی.
ازنهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بُلْ جِ)
یکی از دروازه های شهر رقه بوده است. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع). دروازه ای از دروازه های شهر حلب، که عیسی بن سعدان الحلبی ذکر آنرا آورده است. رجوع به معجم البلدان شود. باب الجنان محله ایست بحلب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُنْ نا)
انجره است. (فهرست مخزن الادویه). گزنه. قریس. حریق. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قصبۀ کوچک مرکزی بخش خفر شهرستان جهرم و مختصات جغرافیائی آن بقرار زیر است: طول 53 درجه و 15 دقیقه. عرض 28 درجه و 55 دقیقه. ارتفاع آن از سطح دریا در حدود 1300 گز است در 82 هزارگزی شمال باختری جهرم و 118 هزارگزی جنوب خاوری شیراز و یک هزارگزی شمال شوسۀ شیراز به جهرم در دامنۀ جنوبی کوه گر است. هوای آن گرم بالنسبه ملایم و آب مشروب وزراعتی آن از چشمه های متعدد تأمین میشود. محصولات عبارتند از: میوجات مرکبات و جزئی غلات. شغل اهالی باغداری و زراعت و کسب است. سکنۀ قصبه 716 تن است و درحدود 20 باب دکان و یک دبستان دارد و از ادارات دولتی بخشداری و نمایندگی دادگاه و دفتر پست، ژاندارمری در قصبه وجود دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُنْ نا)
سنگ زبرین از دو سنگ آتش زنه و زیرین را ام النار گویند. ذوالرمه راست:
و سقط کعین الدیک بارعت صاحبی
اباها و میانا لموضعها وکرا
مشهره لایمکن الفحل امها
اذا هی لم تمسک باطرافها قسرا.
و دیگری گوید:
و منتوجه من غیر حمل لو اننا
ترکنا اباها لم ترد امها بعلا.
رجوع به زند و پازند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باب الباب
تصویر باب الباب
در بند در بند
فرهنگ لغت هوشیار